رسته خدمتی
گردان پیاده امام حسن (ع)
بسم الله الرحمن الرحیم
به نام الله پاسدار حرمت خون شهیدان و با سلام و درود و آرزوی طول عمر برای امام(قدس سره) امت و با آرزوی پیروزی لشکریان حسین(علیه السلام) زمان بر کافران؛ یعنی ابرقدرتها و صدام و شفای هر چه سریعتر مجروحین و معلولین و آزادی اسرای اسلام و صبر و اجر برای خانواده شهدا.
عزیزانی که این وصیتنامه شما میرسد، )أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ).[1] اطاعت کنید خدا و رسول خدا(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و کسانی که از جانب رسول(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) هستند؛ از جمله دوازده امام(علیهم السلام)، امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) و در زمان ما اولاد همان رسول(صلیاللهعلیهوآلهوسلم)؛ یعنی امام خمینی(قدس سره)، رهبر کبیر انقلاب اسلامی. ای عزیزان، بنده در زمان طاغوت پیش خود حساب میکردم در زمان بدی به دنیا آمدم؛ ولی از آینده خبر نداشتم و بعد از چندی که انقلاب شروع شد و بعد امام(قدس سره) امت تشریف آورد و زمان گذشت، خدا را شکر کردم که چه زمان خوبی است که قسمت خیلی از پدرانمان نشد؛ ولی ای عزیزان، الآن حجت برای ما تمام شده و دیگر هیچ شکی باقی نمانده؛ چون ما در این انقلاب خونهای زیادی نثار کردیم و این نثار خون را از امام حسین(علیه السلام) یاد گرفتیم و از امام(قدس سره) امت که فرزند عزیزش، شهید مصطفی خمینی، را داد و از سیدالشهدا(علیه السلام)ء و 72 تن شهید مظلوم و از شهدای بزرگ محراب ...، رجایی و باهنر و از سرداران سپاه اسلام، چمرانها و کلاهدوزها و فلاحیها و دیگر شهدای انقلاب اسلامی و این انقلاب را باید یاری کرد، نه تنها با جان و مال؛ بلکه با همه وجود. ما به آن مادری که یازده نفر از خانوادهاش شهید شده است، اگر کوتاهی کنیم چه جوابی بدهیم؟ بدانید که خداوند وعده پیروزی به مؤمنین و لشکری که برای خدا قیام کند، میدهد و ای همسنگرانم، چون من کوچکتر از آنم که به شما مطلبی بگویم؛ ولی بدانید امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) بیشتر در جبهه است و او را باید با چشم دل دید، بیایید زیاد متوسل شوید و از او بخواهید که مملکتی که مربوط به خودش است (به فرموده امام(قدس سره) امت) هر چه سریعتر جنگش را به پیروزی نهایی برساند و دشمنان ما بدانند از قبیل آمریکا، شوروی، فرانسه، انگلیس، عراق و ممالک مرتجع عرب و هر جنایتکاری که با ما میجنگد؛ یعنی با اسلام میجنگد، دیگر خواب این را باید بینند که بتوانند ضربهای به این انقلاب بزنند و مرتب آنها هستند که از این انقلاب ضربه میخورند تا از بین بروند؛ زیرا خداوند بخواهد که مستضعفین وارثان روی زمین بشوند و اراده خداوند است که آنها این طور ذلیل و خوار شدهاند و برادران همسنگر لحظهای از دشمنان داخلی یعنی منافقین و غیره غافل نشوید که خداوند، ریشه آنها را از بیخ بکند و ای پدر و مادر، مرا دعا کنید که خداوند از گناهان ما بگذرد و بدانید مالی که خدا به شما داده بود به او عطا کردید، مبادا فکر کنید که فقط شما بودید که فرزندتان شهید شد، نه، زیرا مادری 11 فرزند و غیره داده؛ ولی خدا را شکر کنید که فرزند شما در این راه، شهید شده و به این شهادت میدانم که افتخار میکنید. افتخار کنید؛ زیرا همه میمیرند و مرگ برای همه است. فرقی نمیکند جوان و پیر نمیشناسد؛ پس چه مرگی بالاتر از این شهادت در راه خدا و مادرم، هر وقت خواستی گریه کنی، اول بگو السلام علی الحسین(علیه السلام) و برای امام حسین(علیه السلام) گریه کن و شهدا را هم دعا کن و مرا هم دعا کن و برای برادرم نیز همین طور که میدانی به امام حسین(علیه السلام) علاقهای داشت و تو سعی کن که به امام حسین(علیه السلام) علاقهای بیشتری بیاوری و مبادا وسوسههای نفس تو را گول بزند و خدای نکرده، فراموش کنی که در چه زمانی هستی و از تمام فامیل و دوستان و آشنایان میخواهم که به هیچ وجه سستی در دل راه ندهید. از تمام شما میخواهم که مواظب اعمالتان باشید که سرنوشت ما را در دنیا اعمال ما، مشخص میکند و مبادا عملی انجام دهید که از خط امام(قدس سره) دور باشید که نمیتوانیم جواب بدهیم. مخصوصاً از گناهان کبیره کنارهگیری کنید؛ مثل غیبت، تهمت و در پایان از تمام کسانی که به گردن اینجانب حق دارند، به هر طریق، مرا ببخشند و از خداوند بخواهند که گناهان مرا بیامرزد. اگر 40 مؤمن برای میتی دعا کنند، خداوند به آبروی آن مؤمنان او را میآمرزد. به امید خشنودی امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) و طول عمر امام(قدس سره) امت و پیروزی رزمندگان اسلام و شفای مصدومین و آزادی اسرای اسلام و صبر و اجر برای خانوادههای شهدا.
1. سوره نساء، 59.
خیابان سلمان فارسی در فلکه البرز اراک، لحظه لحظه شاهد بزرگ شدن روح و جسم محمد رفعتپناه بود. کسی که در این کوچه پس کوچهها قدم میزد و کار میکرد و درس میخواند و در همان دوران کودکیاش با همسن و سالهای خودش بازی میکرد. سن و سالی نداشت که به جبهه رفت.
در بیست و یکم خردادماه سال 1348 در شهرستان اراک قدم به این کره خاکی نهاد. او مسلمانی و مهربانی را آیین زندگی میدانست و میکوشید تا در این راه ثابتقدم باشد و سعی میکرد هر روز به دانستههای علمی و دینیاش بیفزاید. نامش را پدرش برایش انتخاب کرد و او را محمد نامید.
محمد دوران کودکیاش را با تمام وجود در خدمت خانواده بود و سعی میکرد به آنها کمک کند. احترام کردن به پدر و مادر را از دین و قرآنش یاد گرفته بود و برای خشنودی خداوند، این کار را میکرد. به سن تحصیل رسیده بود و باید مهرماه همان سال به مدرسه میرفت. سر از پای نمیشناخت و خیلی خوشحال بود. همسن و سالهایی هم داشت که با هم میخواستند به مدرسه بروند. دوره ابتدایی را تا کلاس پنجم با نمرات عالی پشت سر گذاشت و در همین سالها بود که صدای جنگ و زمزمه دفاع از میهن به گوش میرسید. محمد درس را رها کرد و چون در سرش شوق رفتن موج میزد، دل به دریای جنون و عاشقی زد. به سختی از خانوادهاش اجازه گرفت و به بسیج رفت و نامنویسی کرد. سن و سالی نداشت؛ تنها شانزدهساله بود که به جبهه رفت و در حدود 8 ماه هم در جبهه بود و در این مدت در عملیاتهای مختلفی هم شرکت کرد تا سرانجام در بیست و هفتم بهمنماه سال 1364 در منطقه فاو و در حین عملیات والفجر 8 به شهادت رسید. پیکر مطهر بسیجی گردان امام حسن(علیه السلام) که در منطقه عملیاتی مفقود شده بود، پس از تفحص در سی و یکم تیرماه سال 1374 در شهرستان اراک به خاک سپردند.